خاطرات من وبابایی برای فرشته مهربونمون

سلام فرشته مهربون

سلام گلم خوبی مامانی چی کار می کنی من رفته بودم15 روز پیش عزیز جون   این ماه ماه خداست گلم هر روز روزه گرفتم قران خوندمتا خدا بهترین هدیه دنیا که تو فرشته مهربون هستی بهم بده عزیزم می دونی با امروز 2 ماه پری نمی شم ولی حامله هم نیستم راستی یه خبر 24 مرداد سالگرد ازدواجمون بود شبساعت 12 بابایی زنگ زد بهم اخه من خلخال بود تبریک گفت صبحشم من براش ای اسمس فرستاد اونم برگشت برام این اسمس فرستاد عزیز تر از جانم من در چشم تو کتاب زندگی را می خوانم و هر بار مژه های تو بهم می خورد یک صفحه از زندگی رو برایم ورق می زند سالروز یکی شدنمون مبارک عزیزم واما کادویی که من برای بابای گرفتن یه ادکلن یه جا سوئیچی با دوتا اسپری بابای هم برای م...
8 شهريور 1390
1